ورد سحری
ماه رمضان بیاید، ماه قرآن فرا برسد، همه با کتاب خدا آشتی کنند و من اینجا چیزی ننویسم؟ پانزده سال از آن سال جادویی که مرا به سمت قرآن کشاند می گذرد. پانزده سالی که اگر استمرار داشتم و هر سال فقط دو جزء مسلط کرده بودم الان می توانستم با افتخار سرم را بالا بگیرم و بگویم حافظ کل قرآن هستم. مهم تر از اعلان عمومی استفاده و بهره معنویش هست که الان برایم ابتر مانده. سالی دو جزء یعنی شش ماهی یک جزء. یا بیست صفحه. یعنی حدودا روزی دو خط! همیشه درگیر این حساب و کتاب های حسرت بار گذشته هستم. هر آن هم در حال برنامه ریزی برای آینده و ناامید نیستم. اما از بس سرم به سنگ خورده تصمیم گرفتم بعد از حداقل یکی دو مرحله عملی شدن تصمیماتم آنها را جایی اعلام یا در قالب خاطره ثبت و ضبط کنم. ناامید نیستم. برنامه های جالبی توی ذهنم دارم برای مرور دلنشین تر قرآن جان. برای حفظ دوباره و نگاه متفاوت. مطالعات جانبی و زمان بیشتری می طلبد؛ اما قرار است عمیـــقا به جان و دلم بنشیند. این پانزده سال را که توی ذهنم مرور می کنم و به شکست و موفقیت هایم فکر میکنم، در هر موفقیتی حتما سرنخی از قرآن بوده. می دانم این نکته را قبلا همینجا گفته بودم؛ اما هزار بار هم بگویم کم است. اصلا برایش یک پرونده جدا باز کرده بودم با عنوان «اندر فواید حفظ قرآن» که بیشتر ناظر به فواید دنیوی و کارکردش در همین دنیا بود. مدتی است کم حافظه و حواس پرت شدم. راه های زیادی برای تمرکز حواس امتحان کردم. از سکوت و کتابخانه و حذف افکار متفرقه گرفته تا حل جدول و سودوکو و مکعب روبیک. چند روز پیش داشتم جزء قرآنم را می خواندم یادم آمد چقدر آن روزهای حفظ قرآن مغزم هوا می خورد! چقدر احساس نشاط ذهنی و افزایش قوای فکری داشتم و بعد هم تا سال ها از آن بهره بردم. و مهم تر از آن چیزی که این روزها خیلی به آن نیاز دارم حافظه است. سرعت حفظ قرآن در روزهای ابتدایی و انتهایی بسیار متفاوت بود و این افزایش قدرت به خاطر سپردن اطلاعات را بعدها در درس دبیرستان و بعدتر دانشگاه هم به وضوح حس می کردم. حالا هر چه خدا قول و بشارت ثواب اخروی داده همه به کنار، به خاطر همین دو دوتا چارتای دنیا و فراموش نکردن کلمات عبور و کتاب های خوانده و قول های داده شده با یک حالت عجز و نیازی دلم می خواهد برگردم به حفظ قرآن.